مطالب گوناگون.وب مرجع
مضوعات و مطالب گوناگون به جای اینکه وب های زیادی را جستجو کنید به این وب مراجعه کنید.


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 12 دی 1392برچسب:, :: 11:43 :: توسط : هیچکس

با عرض سلام خدمت دوستان گلم باید به عرض برسونم که چند وقتی به دلیل مشکلات شخصی نتونیتم به این وبلاگ سر بزنم اما از این پس سعی میکنم مطالب رو به روز کنم تا شاید رضایت خاطر شما عزیزان هم فراهم شود.از لطف و عنایت شما سپاسگذارم.

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:, :: 22:48 :: توسط : هیچکس

 

عشق یعنی انتظار بی هدف          جستجو در خواب دنبال صدف
عشق یعنی کوچه ی بی انتها          عاشقی در راه افتاده ز پا
عشق یعنی سفره خالی ز نان          یک دل پوسیده و رویی جوان
عشق یعنی بی گناهی با گناه         التماس یک گدا در خواب شاه
عشق یعنی تا قیامت در زمین          روبهی در پشت صخره در کمین
عشق یعنی گریه های بی امان         گریه از دست زمین و آسمان
عشق یعنی روح سرگردان من         مشت قهر و کینه بر دندان من
عشق یعنی خنجری در دست تو          نقش قلب من به چشم مست تو
بوسه جانکاه خنجر بر دلم         سرخی رخت سپید و محفلم
 

ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, :: 17:8 :: توسط : هیچکس

 

سلام ای مرگ همخون قدیمی*****ترا من دیده ام یار صمیمی
گمانم دختری بودی چو مهتاب*****که بنشستی سر راهم چه بی تاب
ترا در سینه خود پروریدم*****هزاران زخم بر جانم خریدم
ز عشقت آرزو در سر نهادم*****که با تو از ازل تا به معادم
تمام هستیم را وقف کردم*****برایت آسمان را سقف کردم
به زیر پا نهادم این زمین را*****که بشناسی مرا عشق امین را
دریغا دشمن جانم تو بودی*****تمام هستیم از کف ربودی
طلب کردم ز تو بوسه ولی داد*****که عشقت سینه ام را چاک میداد
همان هستی تو ای ناخوانده مهمان*****که ظاهر گشته ای اینک بدین سان

ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, :: 17:6 :: توسط : هیچکس

 

دلم تو را میطلبد
تویی که در فلق گم گشتی و پس از آن
هیچ مردی بی تاب
در پی تو شب را به صبح نرساند
گویی که تو در باورها دیکر مرده بودی
روزها در پی یکدیگر میرفتند
ولی تو همچنان در میان شب مفقود بودی
هیچ نشان و رد پایی که مرا به سوی تو بخواند نیست
بوی تنت را که باد وحشی برد
رد پایت که زیر برف مدفون شد
یادت نیز در خاطره ها گم شد
صدای نازنینت هم که زوزه گرگها بلعید
دلت...دلت...دلت هم که نصیب نامحرمان شد
و نگاهت در پس مه غلیظی گم شد
پس بگو کدام نشانه مرا به تو خواهد رساند.
تو در آنسوی دنیا و من در سوی دگر
باهم ولی از هم جدا
در حسرت یکدیگر میسوزیم.

ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, :: 17:4 :: توسط : هیچکس

 

 
در پس این جاده صدایی به گوش میرسد،گویی که کسی مرا به سوی خویش میخواند.ولی افسوس که در این جاده انتهایی نمیبینم،هر چه می نگرم اندک میبینم و هر چه میجویم کمتر می یابم،بگو فردا کی میرسد؟آیا طلوعی در پیش خواهد بود؟گویی که از حالا تا قیامت از این جاده راه باقیست،راهی سخت و نفرت انگیزفراهی که زینت بخش آن بوته های خار است،و گسلهای زمین مرا به درون خود میخواند،در این راه بی توجه به حقیقتی تلخ،گنگ و سردر گم،در پی اولین وآخرین نشانه میگردم،عشق.
ولی دریغ و صد دریغ که در این بیابان دور دست باران محبتی نمیبارد.

ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, :: 17:2 :: توسط : هیچکس

 

اولین شب بود و من در یک فشار
انکر و منکر بدیدم در کنار
یک سوال آمد مرا از چپ به گوش
گو چه کردی در جهان مرد خموش
لب به اقرار گناهم باز شد
سرنوشت من چنین آغاز شد
کودکی را پاک بودم مثل آب
نوجوانی را پی درس و کتاب
در جوانی راه بر من شد دوتا
یک به عیش و دیگری سوی خدا
چون ندانستم کدامین بهتر است
پیش خود گفتم که این یک بهتر است
پس به راه افتادم و در بین راه
دختری دیدم مثال قرص ماه
از کنار چشم او کردم گذر
بر خم ابروی او یکدم نظر
با زبان دل سخن آغاز شد
هر سکوتم برتر از آواز شد
نیت دل کردم و باری نماز
دست بر دامان او شد از نیاز
روزه میشد با لبش افطار لیک
وقت خواب اندر برم میخفت نیک
آمد از سوی دگر هم یک نوا
ای گنه کار پلید بی خدا
عشق دنیا را به دنیا واگذار
گو چه کردی بهر آن پروردگار
غیر از آنکه پای تو گمراه شد
ذهن تو با هرچه بد همراه شد
چشم تو آلوده شد بر صد حرام
دست نامحرم گرفتی،بی مرام
عشق یعنی جلوه نور خدا
نی که بوسه در میان کوچه ها
او تو را پاک و منزه آفرید
روح خود را در گل بی جان دمید
اینچنین پاکی به زشت آراستی
پس جهنم را بدین سان ساختی
لرزه ای افتاد بر اندام من
شیر مادر هم برون آمد ز تن
اولین شب اینچنین آمد به سر
وای بر روزا و شبهای دگر
اینکم با تو سخن گویم خدا
گوش کن حرف مرا ای مقتدا
پس چرا اندیشه ای دادی به من
یک دل چون شیشه ای دادی به من
عاشقی را از خودت آموختم
آتشی افروختی من سوختم
دل به من دادی قدرش داشتم
غم به من دادی صبرش داشتم
هر دو دنیا را که آتش عدل نیست
عاشقی را شرط هوش و عقل نیست
نرم میگویم سخن پس گوش دار
جرعه ای از آن شرابت نوش دار
یا رسان من را به او پروردگار
یا که آتش میزنم بر روزگار
 
 
 
 

ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, :: 16:56 :: توسط : هیچکس

با سلام کلیه اشعار این وبلاگ متعلق به نویسنده "هیچکس" میباشد لذا خواهشمندست نظرات ارزشمند خود را جهت تقویت وبلاگ و رفع معایب بنویسید.

ارسال شده در تاریخ : جمعه 24 آذر 1391برچسب:, :: 21:39 :: توسط : هیچکس


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, :: 23:19 :: توسط : هیچکس


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, :: 23:14 :: توسط : هیچکس

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

درباره وبلاگ
اشعار و مطالب ادبی
پيوندها


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 34
بازدید کل : 30496
تعداد مطالب : 35
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1